اگر نگاهی به دوره ی پیشا طالبان بیاندازیم به یاد خواهیم آورد که در آن دوره نیز جنگ داخلی شدیدی جریان داشت. ریشه ی این جنگ نیز عمدتا قومی بود. حکمتیار و ربانی هر کدام رهبران اقوام و گروههای دیگری را دور خود جمع کرده بودند و علیه یکدیگر می جنگیدند. طالبان با هدف پایان دادن به این جنگ قومی ساخته شد. طالبان از یکطرف به پیش رفته ترین تجهیزات و امکاناتی دست رسی داشتند که از سوی سی آی ای و آی اس آی فراهم می شدند و از جانب دیگر به قدرتمندترین نیروی شناخته شده در میان ساکنان افغانستان یعنی دین و نمایندگی از جانب خدا مجهز بودند. به همین دلیل این گروه تازه تولد به سرعت و حتی بدون کدام جنگ جدی خودش را تا کابل رساند و قضیه ی افغانستان را تقریبا یکسره کرد. مقاومت هایی در شمال و مرکز افغانستان علیه طالبان همچنان ادامه داشت اما این مقاومت ها نمی توانست در دراز مدت راه درازی را در پیش بگیرد.
به ناگاه ورق برگشت و طالبان با همان سرعتی که آمده بودند کابل و دیگر ولایات را ترک گفتند. همین. مثل باد آمده بودند و مثل برق شکست خوردند و برگشتند. این بار سی آی ای به حمایت مجاهدین شتافته بود و به کمک بخشی از آنان طالبان را تا دروازه های پاکستان راند.
ورق بخت طالبان دوباره برگشت. سیاه روزی و شکست کامل آنان به بهروزی و کامیابی شان بدل شد. گویا آمریکا تمایل ندارد که در این ملک آرامی و صلح جای جنگ همیشگی را بگیرد. کمتر از یکسال از سقوط شرم آور نظام پلید طالبانی نگذشته بود که این گروه سیاه کم کم به نظام سیاه خود دوباره سر و سامان داد. سی آی ای و آی اس آی طالبان را جان دوباره بخشیدند و این بار مرزهای جنوبی کشور محل رشد و نمو این میکروب خطرناک گردید. زمانی نگذشت که طالبان تبدیل به یک وزنه قدرتمند سیاسی گردید و خواب از چشم دولت افغانستان ربود. این گروه که مسئول هزاران بمب گذاری انتحاری و کشتار بیرحمانه ی شهروندان افغانستان بود نه تنها از سوی آمریکا و غرب تروریست خوانده نشد بلکه دولت افغانستان، تحت فشار شدید آمریکا مجبور بود که تا می تواند از پالسی “نرمش” در برابر کشتار کور این گروه کار بگیرد. طالبان کم کم به یک معمای سیاسی – نظامی تبدیل شد. دولت افغانستان حق نداشت در زمان سخن گفتن با طالبان صدایش را بلند کند و لحنش را غیر دوستانه نماید. طالبان اما مردم بی گناه را در هر گوشه و کنار کشور در خاک و خون می نشاند. مردم در حیرت مانده بودند که این چه معمایی است. ارتش تقریبا یک صد کشور دنیا در افغانستان جمع شده تا گلیم چند نفر تروریست را جمع کنند اما گره تروریزم هر روز کور تر می شود و جمع وجمعیت این گروه خونخوار هر روز بیشتر و بزرگتر.
با روی کار آمدن آقای غنی تغییرات جدی نست به طالبان به وجود آمد. این بار تروریست های بین المللی که به صورت پراکنده در هر گوشه ی کشور به طالبان خدمت می کردند در یک مجموعه ی جدید جمع شدند تا جنگ را از جنوب به شمال بکشانند. هدف از ساخت و ساز داعش افغانی ترویج و گسترش جنگ در تمامی ساحات کشور است. داعش البته گروهی نیست که با هدف جایگزینی طالبان ساخته شده باشد. این گروه بخشی از پالسی طالبانیزم است و کاربرد ویژه ی آنان توسعه ی جنگ از جنوب به شمال کشور است.
شاید یکی از اهداف ساخت و ساز داعش این باشد که نیروهای جنگی علیه مردم افغانستان تنها از میان افراد یک قوم نباشد و افراط گرایان اقوام دیگر نیز جرئت حضور در خطوط جنگی بیابند. حضور تروریست های خارجی شاید با هدف تشویق دیگر اقوام به پیوستن به این گروه باشد. این در حالی است که طالبان نتوانست مرز قومی را بشکد و از میان اقوام دیگر سرباز گیری کند.
حالا به نظر می رسد که آمریکا از یکسو سرگرم ترویج تروریزم در جنوب و شمال کشور است و از سوی دیگر به همکاری دولت وحدت ملی می شتابد. دولت وحدت ملی نیز تا هنوز جرئت نکرده است که حتی به صورت زبانی و لفظی موضع گیری جدی و تندی علیه طالبان و داعش اتخاذ کند. این دولت که از بیماری نفاق و چند دستگی رنج می برد توان موضع گیری های ملی را ندارد. به همین دلیل آمریکا سعی می کند که آتش این نفاق همچنان شعله بماند و این دولت به جای تمرکز و توجه در مبارزه با دشمنان مردم افغانستان همواره سرگرم اختلافات داخی میان خودشان باشد.
سخن اصلی اینست که این بار مثلث آمریکا- پاکستان -عربستان قصد دارد که به کمک طالبان مجاهدین سابق را تضعیف و قدرت را از دست آنان بگیرد. بهای این نبرد را البته که مردم افغانستان می پردازد.