هرچند فقه سنتی و احکام برخاسته از آن پدیده ی تازه ای نبوده و قدمتی قریب به عمر اسلام دارد اما فقه حکومتی و حکومت فقه در عصر ما پس از شکل گیری جمهوری اسلامی در ایران و بعد ها امارت اسلامی در افغانستان متولد شد. بحث هایی نظیر قطع دست سارق ( دزد)، سنگسار زانی و زانیه ( زن و مردی که متهم به عمل زنا باشند)، اولویت داشتن مرد در امور تصمیم گیری های زندگی و وجوب تبعیت زن از شوهرش و … را در هر کتاب فقهی – اعم از شیعه و سنی – می توان یافت. اما این مباحث در میان عامه ی مسلمانان همواره به عنوان ” تکلیف” فردی مومنان نسبت به خداوند تلقی شده و باور عمومی بر این بوده که جز خدا کسی دیگر قدرت و اجازه پرسش و باز خواست از این احکام را ندارد. حکومت های اسلامی در ایران و سپس افغانستان این مفهوم سنتی از فقه را به کلی متحول کردند. این حکومت ها چون خود را اسلامی می خواندند، احکام فقه سنتی را محور و مبنای قوانین حکومتی خود قرار دادند و بنا براین احکام فقه سنتی – که به صورت گزاره های کلی، بی زمان و غیر دقیق بودند- تبدیل به قانون – که گزاره های جزیی، زمان دار و دقیق هستند- شدند. تهیه قوانین از روی منابع فقه سنتی با چالش های فراوان روبرو بود به همین دلیل و به ویژه در حکومت طالبان عموما عین حکم فقهی – بدون ایجاد تغییرات لازم – وارد عرصه عمل و دستگاه های قضایی گردید. در مواردی نیز که احکام فقهی مورد بازخوانی قرار می گرفتند ، آمیزه ای از شریعت، سنت و عادات قبیله ای بستری برای تامین احکام حکومتی قرار گرفت.

با این توضیحات می توان گفت که عناصر ” زمان” و ” مکان” نقشی در تهیه و تدوین احکام و قوانین حکومت طالبان ایفاء نمی کردند. قانون گذاری فرازمانی و فرامکانی و در نظر نگرفتن نقش زمان و مکان در تعریف و توضیح موقعیت های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، طالبان را در مواجه با جهان مدرن با چالش های بسیار جدی مواجه کرد. در این نوشتار تنها به دو مورد از این چالش ها اشاره خواهد شد:

1- طالبان و هنر

فقه سنتی از همان ابتدا رابطه ی چندان خوبی با هنر نداشت. فقها آفرینش و جسم بخشیدن را امری الزاما منسوب به خداوند می دانستند. طبق این دیدگاه، تنها خداوند است که اشیاء، اجسام و چیز ها را از هیچ می آفریند. اما ذات هنر نیز آفرینش از هیچ است . یک قطعه موسیقی، یک غزل، یک نقاشی و ….چیزهایی هستند که قبلا هیچ چیز نبوده اند. نوازنده، شاعر و یا نقاش این قطعات هنری را به کمک کلمات ویا صدا به وجود آورده اند.. درست به دلیل این خصلت آفرینش گری، هنر مورد انکارشماری از فقیهان سنت قرار گرفته است. موسیقی، نقاشی و بعضی
دیگر از شاخه های هنری با تلخی، تندی و گاه تحریم و تکفیر فقیهان مسلمان مواجه بوده اند.

تکلیف هنر در سایه این دو حکومت فقهی نیز مشخص بود. ایران البته برخورد ملایم تری نسبت به این قضیه داشت. نقاشی با مشکل خاصی مواجه نشد و موسیقی نیز افتان وخیزان به راه خود ادامه داد. اما احکام فقه سنتی اهل سنت نسبت به هنر بی هیچ نرمش و تغییری در احکام حکومتی طالبان راه یافت. تعابیر فقهی چون ” تجسید و تجسم” و ” غناء” مبنای قضاوت امارت اسلامی نسبت به هنر قرار گرفت و این امر باعث شد که شدید ترین برخورد مراجع دینی در تاریخ اسلام نسبت به هنر( به ویژه نسبت به نقاشی، مجسمه سازی و موسیقی) به دست طالبان به ثبت برسد.

2- طالبان و دنیای مدرن

حکومت طالبان در بدو تاسیس و در مواجه با دنیای مدرن با دو چالش جدی مواجه شد. این چالش ها عبارت بودند از ابزارمدرن و فهم مدرن.

2- الف: طالبان و ابزار مدرن:

دنیای مدرن، اسباب و وسایل تازه ای را جهت سهولت بخشیدن به زندگی در اختیار انسان ها قرارداد. این اسباب و وسایل کم کم بخشی از زندگی گردیده و بدون بعضی از این وسایل زندگی بسیار دشوار و یا حتی ناممکن گردید . طالبان در یک اقدام گزینشی و بدون عقب نشینی از مواضع سنتی خود نسبت به زندگی ، بخش عمده ای از اسباب و وسایل مدرن را پذیرفت. اما بعضی از اسباب دنیای مدرن در تقابل آشکار با مفاهیم فقه سنتی قرار داشت و درست به همین دلیل طالبان این اسباب و وسایل را، اسباب شیطانی خوانده و طرد و انکار کرد. تلویزیون، فیلم، سینما، ویدیو و … از نظر این گروه ابزار لهو و لعب و اسباب شیطانی تلقی گردید.


2- ب: طالبان و مفاهیم مدرن:

دنیای مدرن علاوه بر ابزار تازه، مفاهیم تازه ای را نیز تولید کرد. مفاهیمی چون دموکراسی، آزادی، حقوق سیاسی، حق رای، حق اعتراض، حقوق شهروندی، حقوق بشر، حقوق زن و …وارد اندیشه ی سیاسی گردیده و حمایت جمعی در مورد ارزشمندی این مفاهیم حاصل شد. اما این مفاهیم هیچ جایی در ادبیات سیاسی طالبان نداشتند. در حقیقت مشکل اصلی طالبان با دنیای مدرن یا مشکل اصلی دنیای مدرن با طالبان نه از روایت سنتی این گروه از هنر و تعطیل کردن موسیقی سرچشمه می گرفت و نه ناشی از تحریم شدن بعضی از ابزار آلات مدرن توسط این گروه می شد. چالش و تقابل اصلی طالبان و دنیای مدرن در وادی مفاهیم مدرن اتفاق افتاد. اندیشه سیاسی طالبان یک نظام سیاسی خدا محور بود. نظامی که در آن ارزش ها از آن خداست و از جانب خدا آفریده شده و کسی توان ایجاد تغییر در مشیت سیاسی خداوند را ندارد. در سیستم سنتی خدا محور( به ویژه از نوع امارت اسلامی اش) انسان هیچ کاره ، ناتوان و نادان است.

این در حالی است که خدا محوری سیاسی، بر خلاف خدا محوری اعتقادی، دارای ابهام و پیچیدگی های فراوان بوده و حتی به آسانی قابل تشخیص از ” شرک سیاسی” نیست. در نظام سیاسی خدا محور، قدرت به نام خدا در دست افراد خاصی انباشته شده و این افراد در پناه مصونیت الهی از هر حساب و کتابی در امان می باشند.
در این سیستم فکری، سخن گفتن از آزادی انسان امر بیهوده ای است. زمانی که همه چیز در اختیار خداوند است و انسان چیزی نیست جز یک عجز کامل، آزادی برای یک عاجز کامل چه معنایی می تواند داشته باشد؟. دموکراسی و انتخابات نیز امور بیهوده ای هستند. انسان در برابر خدا نه توان کافی در عرصه ی عمل دارد و نه توان لازم در عرصه ی فهم امور خوب از بد و خیر از شر. این انسان نا توان چگونه می تواند در برابر اراده ی خداوند ادعای استقلال سیاسی نماید؟

به همین دلیل طالبان نام حکومت شان را نه جمهوری بلکه ” امارت” نهادند تا کسی حتی توقع دموکراسی و مفاهیمی از قبیل را از آن نداشته باشد. رهبر طالبان ” امیر” یا ” امیرالمومنین” خوانده می شد. امیرالمومنین از نظر طالبان کسی است که امیر، پیشوا و صاحب اختیار مومنان است. امیر مومنین کسی است که قدرت آسمانی خداوند را در افغانستان نمایندگی می کند و اراده او مظهر اراده ی الهی در روی زمین می باشد. طبق اندیشه ی سیاسی طالبان، خواست امیرالمومنین، خواست خداوند بوده و اراده او مورد تایید خداوند و در راستای اراده ی خداوند است. با چنین فهمی از مقام و منصب امیرالمومنین، جایی برای مسایلی چون انتخابات آزاد، حق رای و حق اعتراض سیاسی باقی نمی ماند. اعتراض در برابر عملکرد امیرالمومنین، عصیان در برابر خواست خداوند و بغی و طغیان در برابر شریعت اسلامی قلمداد خواهد شد.

در سیستم سیاسی خدا محور – همانند امارت اسلامی طالبان- تمام افراد موظف به رعایت حق الله است و بشر را حقی بر گردن خداوند نیست. از آنجایی که حکومت خود را نه نماینده مردم که نماینده ی جلال خداوندی بر روی زمین می داند، نه تنها خود را ملزم به رعایت مسایلی چون حقوق بشر نمی داند بلکه بر عکس استفاده از قوه ی قهریه ( زور) برای هدایت و تعلیم اخلاقی انسان ها را وظیفه ی خطیر خود می داند.

به نظر می رسد که موضع طالبان در مسایلی چون حقوق بشر و حقوق زنان بسیار روشن است . در نظام سیاسی امارتی ، رابطه ی بین حکومت و مردم رابطه ای از جنس آمریت و ماموریت است . مامور جز اجرای امر آمر وظیفه ای ندارد و از آمر خود توقعی جز فرمان راندن نباید داشته باشد.

در مدل سیاسی حکومتی طالبان، امیرالمومنین در بالای هرم قدرتی نشسته است که در قاعده ی آن علمای پرنفوذ دینی، چهره های برجسته سیاسی این گروه و اعضای شورای علما نشسته اند. این افراد نیز دارای قدرت فراوان سیاسی بوده و بر عملکرد آنان عموما نظارتی صورت نمی گیرد. اگر نظارتی هم صورت بگیرد نظارتی است حکومتی و مردم عادی به هیچ عنوان حق پرسش گری و دعوای نظارت بر عملکرد حاکمان را ندارد.
نا گفته پیداست که مدل حکومتی طالبان نیز یک مدل سلطنتی بوده که به کمک مذهب قداست و قدرت مهار ناپذیری یافته است.

حقوق زنان و طالبان

بعضی ها براین باور است که حقوق زنان چالش عمده ی طالبان برای بازگشت به قدرت و یا شرکت در قدرت سیاسی است و به همین دلیل هر وقت که گفتگوی دولت افغانستان و طالبان به نقاط حساس تر می رسد، بحث حقوق تحصیل و کار زنان نیزبه صورت جدی تر مطرح می شود.

اما توجه به این نکته بسیار مهم است که نگرش طالبان نسبت به حقوق زنان حاصل الهیات و اندیشه سیاسی این گروه است. حقوق زنان در دایره جهان بینی این گروه نقش کاملا فرعی و رو بنایی دارد و تغییر آن مستلزم تغییر اندیشه ی سیاسی این گروه است.. زمانی که درالهیات طالبان، انسان-فارغ از تقسیمات مرد و زن – واجد هیچ گونه حقی نیست، چگونه می توان از حقوق زنان سخن گفت؟ الهیات طالبان یک الهیات تکلیف مدار است و در آن سخن از حق بسیار کم به میان آمده است. اگر قرار است نگران بازگشت طالبان به قدرت باشیم، این نگرانی باید ریشه در قرائت این گروه از انسان داشته باشد. نگاه طالبان نسبت به زنان زمانی قابل اصلاح و تغییر است که نگاه کلی این گروه نسبت به انسان اصلاح شود.

موضوع حقوق زنان از نظر سیاسی اهمیت بسیار زیادی دارد. طرفداری از حقوق زنان می تواند به مشارکت سیاسی بیشتر مردم بیانجامد و مخالفت آشکار با آن می تواند باعث رویگردانی مردم از یک پروژه سیاسی گردد. طالبان هم به دقت متوجه حساسیت سیاسی موضوع حقوق زنان بوده و درست به همین دلیل از موضع گیری صریح و شفاف در این خصوص همیشه طفره رفته اند. طالبان نگفته اند و نمی گویند که مخالف تحصیل و یا کار زنان اند اما عملا و در طول 6 سال از عمر امارت اسلامی هم زنان را از تحصیل بازداشتند و هم از کار. امروزه هم طالبان می گویند که در صورت فراهم شدن شرایط لازم، به زنان حق تحصیل و کار را خواهد داد. ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان در جدید ترین گفتگوی خویش با بی بی سی می گوید: اسلام برای همه حد و حدودی تعین کرده است از جمله برای آموزش دختران که ما آن را قبول داریم اما اسلام شرایطی را هم برای این کار گذاشته است.

اگر شرایط آماده باشد ما هم انکار نمی کینم، ما در زمان حاکمیت امارت اسلامی طالبان هم سعی کردیم شرایط را بویژه از نظر امنیتی آماده کنیم. اما هم در آن زمان و هم حالا تبلیغات منفی علیه ما زیاد بود و هست.

کلیدی ترین نکته در این سخنان حد ومرزی است که به نظر طالبان، اسلام برای همه، به ویژه آموزش دختران تعیین کرده است. مشکل طالبان با دنیای مدرن و مشکل دنیای مدرن با طالبان نیزهمین نوع خاص و ” طالبانی” این حد و مرزاست و گرنه در این جهان هیچ چیزی بدون حد و مرزنیست. این مرزبندی خاص برخاسته از الهیات خاص طالبان است که در آن اسلام و سنت های اسلامی با سنت و عادات و آداب قبیلوی و منطقه ای در هم آمیخته و اندیشه سیاسی خاصی را به وجود آورده است.