همه ی آدم ها، صرف نظر از تفاوت های ظاهری و باطنی شان برسر یک موضوع توافق قاطع دارند. سفیدی باشی یا سیاه، مسلمان باشی و یا کافر، اصلا به هر آئین و رنگی که تعلق داشته باشی نگاهت به مادر و مادر در نگاهت یکی است. نگاه همه ی انسان ها به مادر یکسان است . به همین دلیل ساده می توان گفت که مفهوم مادر یک ارزش پیشا ارزشی و پیشا فرهنگی- دینی است و به انسان تعلق دارد. مادر پدیده است فرا دینی، فرافرهنگی و فرا اقلیمی. مادر را همه ی آدم ها با سه خصلت عمده می شناسند. بگذارید این طوری بگویم که مادران در سه مسئله با خداوندگار سبحان شریک اند.این سه خصلت را اینگونه شرح می دهم:.

۱-خداوند همه ی آدم ها را خود محور و خود خواه آفریده است. هر کسی هرکاری که می کند که برای خود می کند. خود خواهی حتی از خداخواهی و حق خواهی نیز مهم تر است. ما ، هر کدام جهانی برای خود داریم که در مرکز این جهان خود ما ایستاده ایم و حکم می رانیم. خدای جهان هر کس خود اوست و چون خدا که بر همه ی عالم هستی حکم می راند، هرکسی برجهان خویش حکم می راند.در جهان هرکس، خود دقیقا بر جای خدا نشسته است و مرز منافع و حدود همه چیز را تعیین می کند. از این قاعده ی قطعی دو کس استثناء شده اند. استثنای اول خداست. خدا خود خواه نیست. خداوند به جهان و انسان مهر می ورزد بی آنکه این مهروری با هدف خودخواهی باشد. دومین استثناء مادر است. مادر مهر می ورزد و دراین مهر ورزیدن از مرز خویش عبور می کند. مهر یک مادر به ویژه نسبت به فرزندش کاملا فارغ از معاملات خود خواهانه است. مادر از خودش عبور می کند و به فرزندش می رسد. مادر فرزندخواه است و در تمامی گرایشها وتعاملات زندگی اش، فرزند دقیقا بر جای “خود”ش می نشیند. چنین جابه جایی بزرگی درهیچ جای دیگر و برای هیچ کس دیگر اتفاق نمی افتد.

۲- خداوند به همه ی آدم ها هنر آفریدن را هدیه کرده است. ما با شعر، با نقاشی، با مجسمه سازی و با همه ی هنرهای دیگر دست به تقلید از خدا می زنیم و می آفرینیم. یک شعر خوب جهان کوچکی است که دقیقا از روی جهان خدا تقلیدشده و ساخته شده است اما خدای این جهان کوچک شاعر- خواننده است. همه ی ما می دانیم که لیلی ومجنون افسانه است و کسی به این نام ها و با این اوصاف وجود خارجی نداشته اند. همه ی ما می دانیم که لیلی و مجنون حاصل ذهن کنجاو و خلاق نظامی گنجوی است. اما در عین حال می دانیم که لیلی و مجنون آنچنان واقعیت یافته اند که از واقعیت های واقعی دیگر برجسته تر و زنده تر اند. صدها سال است که لیلی و مجنون در دل و دیده ی مردم زندگی می کنند. این نشان می دهد که انسان چقدر می تواند دست به آفرینش بزند و چیزهایی شبیه به واقعیت خلق کنند. اما آدم ها هر قدر هم هنرمند باشند نمی توانند آدم بیافرینند. تنها خداست که از گل و خاک آدم را می آفریند و به او دم می دمد. بعد از خدا تنها کسی که چون او می تواند آدم را با همه ی واقعیت هایش و با همه ی ویژگی های این جهانی اش بیافریند مادر است. مادر آدم را نه به صورت اسم و رسم، نه به صورت داستان و حوادث بلکه خودش را، جسمش را و همین تن خاکی و این جهانی اش را می آفریند.

۳- ما آدم ها وقتی مهربان می شویم که مهری به ما رسیده باشد و محبتی شامل حال ما شده باشد. چنین نیست که در حالت قرار و آرام، در وضعیت ساده و طبیعی از سر و روی ما مهر ببارد.ما با مهر معامله ی پایاپای می کنیم. تنها در جواب لخندی لخند می زنیم و در پاسخ خوبی کسی خوب می شویم. خداوند اما مظهر مهرو نماد مهربانی است. خدا بی دلیل دوست می دارد و بی علت مهر می ورزد. به زبان دیگر مهربانی جزو اوصاف ذاتی خداست. خداوند از آن روی که خداست و درست به این دلیل که وجود دارد مهربان است. کمی تامل بر رابطه ی عاطفی مادر با فرزندانش ما را به این نتیجه می رساند که مادر مظهر مهر بی دلیل است و منشاء خوبی بی علت. انگارمهربانی با جان مادر عجین شده است. مادر را نمی توان بی مهر و خوبی تصور کرد.
شاید بتوان گفت که مادراز آن روی که خویش خواهی را در جان خود کشته و مظهر مهر همیشگی است به آدم ِ پیشا عصیان تعلق داشته باشد، به دوران فرشتگی و بهشت واره گی آدم. اما خصلت آفریننده گی مادر جز شباهت آشکار به اوصاف حضرت باری و ایجاد نسبت نزدیک بین خدا و مادر راهی برای توجیه ندارد.

اگر بخواهیم که سه صفت مهم از میان همه ی اوصاف و خصلت های خداوند نام ببریم، همین سه صفتی اند که به اجمال در مورد آن سخن گفته آمد.
مادری یا مادرانگی آخرین حد و بالاترین مرحله از تلاش های انسان برای خدا شدن است.