بعد از حادثه ی غم انگیز شهادت امام حسین و یاران وفادارش طبیعی ترین و انسانی ترین عکس العمل مسلمانان نسبت به این حادثه ماتم، اندوه و غم بود. بلافاصله پس از این حادثه ی سیاه غم و ماتم بخش وسیعی از جهان اسلام را فرا گرفت. عمق فاجعه و وسعت ظلم آنقدر زیاد بود که جریحه دار شدن حس و عاطفه ی مردم نخستین و در عین حال جدی ترین عکس العمل شان نسبت به این رویداد به حساب می آمد. شاعران پای اندوه و غم این حادثه را به دنیای شعر و ادبیات کشاندند و چنین شد که شعر عاشورایی با شتاب، سرعت و قدرت ادبی شکل گرفت. روایت گری و بازخوانی جزئیات این حادثه نیز بخشی از نتایج اجتماعی- فرهنگی آن به حساب می آید. عده ای از نویسندگان به ثبت روایی رویداد کربلا کمر بستند و به تدریج سنت روایت گری و نقل جزئیات حادثه ی کربلا در مجالس و منابر (روضه خوانی) رایج شده و به سرعت رونق گرفت. در بازنویسی حادثه کربلا، به ویژه در روایت گری های نقلی و گفتاری (روضه خوانی)، واقعیت فدای “قدرت بیان” و ” میزان تاثیر گذاری کلام” گردید. اکثر روایت هایی که جزئیات حادثه ی کربلا را شرح داده اند روایت گری های مخاطب محورند تا واقعیت نگر. به همین دلیل اکثر این روایت ها نه به نقل امانت دارانه ی واقعیت بلکه به باسازی شاعرانه و تخیلی جزئیات حادثه دست زده اند.

مصیبت نگاری، عزاداری و تعذیه خوانی به تدریج جایگاه وسیع تری یافت و در نیمه ی دوم قرن سوم هجری به صورت یک آئین اجتماعی در آمد. تداوم مصیبت خوانی برای امام حسین کم کم از حالت یک آئین اجتماعی به یک نهاد قدرتمند اجتماعی تبدیل گردید. نهاد مصیبت داری صاحب مکان های مشخصی به نام “حسینیه” شد که در این مکان ها تمرکز و توجه اصلی به نشر و ترویج فرهنگ عزاداری و مصیبت داری صورت می گرفت..

نهاد اجتماعی مصیبت داری توانست توجه بسیاری از نهاد های تصیم ساز جامعه را به خود جلب کند. اربابان قدرت و صاحبان رای و زور آرزوی شان تقلیل عاشورا به آئین گریه و زاری بود. به همین دلیل در اکثر مقاطع تاریخی حاکمان جامعه در صف بالای عزاداران نشسته و با دل و جان از سنت مصیبت داری حمایت کردند. علمای طراز اول شیعه و بسیاری از علمای برجسته ی اهل سنت نیز با تمام توان از نهاد ماتم داری و عزاداری حمایت کردند.

کتاب بحارالانوار علامه مجلسی گواه روشنی بر این ماجراست. در این کتاب حدیثی روایت های زیادی از ائمه ی شیعه در خصوص فضیلت گریه و زاری بر شهادت امام حسین آورده شده است. به عنوان مثال این حدیث از خود امام حسین نقل شده است:

قال الحسين (ع): انا قتيل العبرة لا يذكرنى مؤمن الا بكى

حسين بن على (ع) فرمود: من كشته اشكم. هيچ مؤمنى مرا ياد نمى‏كند مگر آن كه ـ به خاطر مصيبتهايمـ گريه مى‏كند. (بحارالانوار، ج 44، ص279)

و یا این حدیث ازامام جعفر صادق:

قال الصادق (ع): لكل شيى‏ء ثواب الا الدمعة فينا

امام صادق (ع) فرمود: هر چيزى پاداش و مزدى دارد، مگر اشكى كه براى ما ريخته شود ـ كه چيزى با آن برابرى نمى‏كند و مزد بى اندازه داردـ .(جامع احاديث الشيعه، ج 12، ص548)

البته در بحارالانوار نمونه های فراوانی از این گونه احادیث می توان یافت و صد البته که در صحت و درستی آنان به صورت جدی باید تردید کرد. اما حضور این احادیث و رایج شدن آنان به عنوان کلام امامان بزرگوار شیعه پرده از یک واقعیت جدی بر می دارد و آنهم اهمیت گریه و اشک بر امام حسین به عنوان یگانه میراث این انقلاب بزرگ است.

نهادینه شدن اشک و بنیادی شدن گریه جای توجه جدی به پیام اصلی قیام امام حسین را گرفت و حتی فرصت این را نیز به مردم نداد که یک سئوال خیلی جدی را از خودشان بپرسند: چرا امام حسین شهید شد؟ چه مسئله ی مهمی بود که امام حسین حاضر شد جان خود، یاران و اعضای خانواده اش را فدای آن کند؟

جای اندیشیدن به این پرسش ها و تلاش برای یافتن پاسخ آنها را اما اشک، ماتم و سینه زنی گرفت و چنین شد که یک نهضت انسان ساز به کلی تبدیل به یک نهاد اشک ساز گردید.