هیچ‌کس عزیز!

همه‌ی خط‌ها خوب اند، همه‌ی خط‌ها ما را به جایی، به جانبی می‌کشاند. خداوند شاید جهان را با خط‌ها آفریده باشد و فاصله‌ی آدم‌ها را با خط‌ها مشخص کرده باشد. به همین دلیل وقتی از خط سخن می‌گوییم، به نوعی از فاصله‌ی میان آدم‌ها، از تفاوت میان گل‌ها و از اختلاف میان گندم‌ها سخن می‌گوییم. خط‌ها شاید فقط برای کشیدن باشند. مثل آژیر بلند و ممتدی که برای اعلام خطر به صدا در می‌آید. آژیرها برای زیر و رو کردن لحظات آدم‌ها ساخته شده‌اند. به صدا در می‌آید تا صدای آدم‌ها را در بیاورند. خط‌ها نیز برای کشیده شدن ساخته شده‌اند. یک خط را هرچقدر دل‌مان بخواهد می‌توانیم بکشیم. خط نقطه‌ی پایانی ندارد. می‌توان تا همیشه یک خط را به صورت ممتد و طولانی کشید. بی‌آن‌که صدای کسی در بیاید، بی‌آن‌که به کوچه‌ی بن بستی برخورد کنیم، بی‌آ‌ن‌که حتی بینی کسی را باد جا به جا کند، یک خط را می‌توان برای همیشه و تا همیشه کشید.

هیچ‌کس عزیز!

 خط‌ها را اولین بار خدا آفریده است. بعد نوبت به آدم‌ها رسیده تا به خط‌های شکسته و خسته دم بدهند. زندگی آدم‌ها شاید بدون حضور خط‌ها چندان شیرین و شورانگیز نباشد. خط‌ها فقط بخشی از هندسه نیستند. اصلا هستی با تمام هیبت خود بر روی خط بنا شده است. خط‌ها فقط فاصله‌ها را تعیین نمی‌کند، حتی حضور چیزها را، حتی بودن آدم‌ها و نبودن شان را نیز می‌شود با خط علامت‌گذاری کرد. اما فلسفه‌ی خط‌ها را می‌شود فقط در هندسه مرور کرد. قانون خط‌گذاری‌ها، قانون گذر خط‌ها از کنارهم،  قانون خط‌های موازی و اصل جاذبه‌ی خط‌ها را فقط می‌شود در هندسه حدس زد. وقتی دو خط موازی از کنار هم می‌گذرند، قیافه‌های شان خطرناک می‌شوند. می‌شود نگرانی را در چهره‌ی خط‌ها مشاهده کرد. می‌دانم که خط‌ها فقط می‌توانند سکوت کنند. می‌دانم که خط‌ها دست به یخن هم‌دیگر نمی‌اندازند. می‌دانم که خط‌ها دست به کارهای خطرناک نمی‌زنند. بله، اصلا خدا خط‌ها را طوری خلق کرده است که از خطر دور باشند.  هندسه‌ی هستی خط‌ها طوری طراحی شده که نتوانند خطرناک باشند. به همین دلیل هیچ چیزی نمی‌تواند دلالت بر دل‌تنگی خط‌ها نماید. خط‌ها می‌توانند ساعت‌ها از کنار هم بگذرند بدون این‌که لحظه‌ای دل‌شان برای هم‌دیگر تنگ شوند، بدون این‌که بخواهند فاصله‌ی شان را از حالت کسالت‌آور موازی بودن خارج کنند. عجب حالت نامردانه‌ای است موازی بودن. اصلا فکرش را کرده‌اید؟ تصور کنید که شما با یکی از دوستان تان کاملا موازی هستید. یعنی این‌که هم‌دیگر را می‌بینید اما هیچ‌وقت به هم‌دیگر نمی‌رسید. این شاید تلخ‌ترین سرنوشت ممکن باشد.

هیچکس عزیز!

برای خواندن تاریخ خط‌ها هم می‌توان به هندسه مراجعه کرد. هندسه پیش از آن‌که چیز زیادی در مورد تاریخ خط‌ها بگوید کتاب اخلاق خط‌ها به حساب می‌آید. کارهای نیک و بد خط‌ها، خط‌های خوب و خط‌های بد. شاید هندسه بتواند به ما بگوید که خط‌های مومن کدام خط‌ها هستند. کدام خط‌ها به بهشت می‌روند؟ اوصاف خط‌های بهشتی کدام اند؟ این سئوالات را شاید بتوان در هندسه جستجو کرد، به ویژه در هندسه فیثاغورث. البته فیثاغورث فقط پدر هندسه است نه پدر خط‌ها.  پدر خط‌ها شاید اولین خطی باشد که به دست خداوندی خدا کشیده شده است. اولین خطی که در میان صفحه‌ی هستی به دست خدا کشیده شده است پدر همه‌ی خط‌های هستی به حساب می‌آید. مثل حضرت آدم که پدر همه‌ی آدم‌های جهان است. آدم نیز مثل همان خط نخستین کسی بود که به دست خدا آفریده شد. خدا شاید از سر سرگرمی و بیکاری دست به آفریدن آدم زده باشد. شاید خدا هم بسیار زود از کارش پشیمان شده باشد. اصلا کسی چه می‌داند اما بعد از آفریدن آدم دیگر کار از کار گذشته بود. آدم آفریده شده بود و در میدان بهشت در حال بالا و پایین پریدن بود. سرنوشت خط نیز شاید همین‌طوری رقم خورده باشد. شاید خدا خواسته از سر تفریح و تفنن قلمش را روی صفحه‌ی ورقی به سمتی کشیده باشد. این کشیدن باعث آفریدن شکل راست و درستی به نام خط شده باشد. به همین دلیل خدا خوشش آمده و خواسته که آن‌را ادامه بدهد.

هیچ‌کس عزیز!

شاید در هندسه خوانده باشیم که راست بودن مهم‌ترین اصل اخلاقی خط‌ها است. هیچ خطی نباید کج باشد، هیچ خطی نباید خط‌خطی باشد، هیچ خطی نباید سرش را به سمت خط‌های دیگر کج کند. خط‌ها نباید دروغ بگویند. اگر دروغ بگویند نمی‌توانند هم‌چنان صاف و صادق بمانند. دروغ باعث کج شدن راه خط‌ها می‌شود. اصلا اصل مهم اخلاقی خط‌ها اینست که راه هر خطی باید کاملا راست باشد. راه کج؛ بار هیچ خطی را به منزل نمی‌رساند.